غبارم
خاک از دفترم رفته ام و نمی دانم این به معنی گذر از تعبیر خوابم هست یا نه؟! ولی امیدوارم این گونه باشد.
« و من شاید شمعی باشم که جهانیان از سوختنش لذت ببرند.»
و من اینک پس از چندین دهه نهایت لذت را از سوختن عاشقوار این شمع برده ام.
در نهایت بی لیاقتی امیدوارم به منت پروردگار که شاید بگذارد، من ، در ابتدای ِ ابتدای هفت شهر عشق باشم.
و مدینه فاضله ام تصویر یک رویا شده است : من ، تنهایی ، تپه ای ارام و بی هیاهو ، غروب آفتاب و اشک هایی روان از چشمانی عاشق...
یعنی می شود؟!
لحظه ای که مرا بعد از آن کاری با دنیا نباشد...
و نهایت ترسم در این راه از لطافت های زنانه است. از احساس زیبای تمام مادران عالم که انها را غرق فرزندانشان کرده است. بی شک این حس یکی از شهرهای عشق زندگی یک حوا خواهد بود! حسی که برانگیزنده احساسات خفته است و نمادی از عشق معبود.
اما امیدوارم دفینه من در گذارم نباشد!
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
* میخواستم این متن باشه حتی اگر بد!